پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
ای که چون چشمت، ستاره چشم گریانی نداشت
باغ چون تو، غنچۀ سر در گریبانی نداشت
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
هرکس بمیرد پیشتر از مرگ
دیگر خیالش از دمِ جانکندنش تخت است
بی نور خدا جهان منّور نشود
بی عطر محمّدی معطّر نشود
مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
چشمان جهان محو تماشایت بود
ایثار چکیدهای ز تقوایت بود
اگر به شوق تو این اشتیاق شکل گرفت
چه شد، چگونه، چرا این فراق شکل گرفت؟!...
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
چون سرو همیشه راست قامت بودی
معنای شرافت و شهامت بودی
ای آنکه نور عشق و شرف در جبین توست
روشن، سرای دل ز چراغ یقین توست
دریاب از این همه پراکندگیام
عمریست که شرمندۀ این بندگیام
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
عجب فضائل عرشی، عجب کمالی داشت
چه قدر و منزلت و جلوه جلالی داشت
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم