قدم قدم همهجا آمدم به دنبالت
نبودهام نفسی بیخبر از احوالت
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوهگاه مقامات انبیا بودی
میزبان تو میشود ملکوت؟
یا ملائک در آستان تواند؟
از چشمهای تارمان اشک است جاری
ای آسمان حق داری اینگونه بباری
جمعه برای غربت من روز دیگریست
با من عجیب دغدغۀ گریهآوریست
که دیده زیر زمین باغ بیخزانی را؟
نهانتر از سفر ریشهها جهانی را
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست