دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
شدهست آینۀ حیّ لایموت، صفاتش
کسی که خورده لب خضر هم به آب حیاتش
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیدهست؟
تا به امروز کسی مرتبهات را دیدهست؟
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
دوری تو را بهانه کردن خوب است
شکوه ز غم زمانه کردن خوب است
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
حملههای موج دیدم، لشکرت آمد به یادم
کشتی صدپاره دیدم، پیکرت آمد به یادم
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی