چهل شب است که پای غم تو سوختهایم
به اشک خویش و نگاه تو چشم دوختهایم
امسال دوریم از تو... لابد حکمتی دارد
باشد، ولی عاشق دل کمطاقتی دارد
ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود
ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
ناگاه دیدم آن شب، در خواب کربلا را
نیهای خشکنای صحرای نینوا را
ما را نمانده است دگر وقت گفتگو
تا درد خویش با تو بگوییم موبهمو
دل نیست اینکه دارم گنجینهٔ غم توست
بیگانه باد با غیر این دل که محرم توست