ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
ای بال و پر و پهنه و پرواز حسین
ای خون خدا خون سرافراز حسین
تا اشک به روی گونهات گل میکرد
باران به نگاه تو توسل میکرد
کو خیمۀ تو؟ پلاک تو؟ کو تَنِ تو؟
کو سیمای خدایی و روشنِ تو؟
عید آمد و ما حواسمان تازه نشد
از اصل نشد اساسمان تازه نشد
ما در دل خود مهر تو اندوختهایم
با آتش عشق تو بر افروختهایم