سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود
ناگاه دیدم آن شب، در خواب کربلا را
نیهای خشکنای صحرای نینوا را
من در همین شروع غزل، مات ماندهام
حیران سرگذشت نفسهات ماندهام
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
چشمه چشمه تشنگی، زائران! بیاورید
نام آبِ آب را بر زبان بیاورید
دل نیست اینکه دارم گنجینهٔ غم توست
بیگانه باد با غیر این دل که محرم توست