ما به سوی چشمه از این خشکسالی میرویم
با گلوی تشنه و با مشک خالی میرویم
ماه محرم آمده باید دگر شوم
باید به خود بیایم و زیر و زبر شوم
حاجیان را گفت: آنجا کعبه عریان میشود
در طواف کعبه آنجا جسمتان جان میشود
ناگاه دیدم آن شب، در خواب کربلا را
نیهای خشکنای صحرای نینوا را
دقیقههای پر از التهاب دفتر بود
و شاعری که در اندوه خود شناور بود
دل نیست اینکه دارم گنجینهٔ غم توست
بیگانه باد با غیر این دل که محرم توست
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود