بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
آن سوی حصار را ببینیم ای کاش
آن باغ بهار را ببینیم ای کاش
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
برخیز اگر اهل غم و دردی تو
باید که به اصل خویش برگردی تو