حتی اگر که تیغ ببارد، در بیعت امام حسینیم
ما جرأت زهیر و حبیبیم، ما غیرت امام حسینیم
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
به سویت آمدهام جذبهای نهان با من
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
«پدر» چه درد مگویی! «پدر» چه آه بلندی!
نمیشود که پدر باشی و همیشه بخندی
گر مرد رهی، میان خون باید رفت
از پای فتاده، سرنگون باید رفت
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
ای ز پیدایی خود بس ناپدید
جملۀ عالم تو و کس ناپدید
به نام آن که جان را نور دین داد
خرد را در خدادانی یقین داد...
به نام آن که ملکش بیزوال است
به وصفش عقلِ صاحب نطق، لال است
النّمِر باقر النّمِر برخیز
باز هم خطبۀ جهاد بخوان
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری
دل زنده شود کز تو حیاتی طلبد
جان باز رهد کز تو نجاتی طلبد