گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست