گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
فکر میکردم که قدری استخوان میآورند
بعد فهمیدم که با تابوت، جان میآورند
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس