در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
هرچند در شهر خودت تنهایی ای قدس
اما امید مردم دنیایی ای قدس