بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست