همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
گوش کن گوش، صدای نفسی میآید
مَشک بر دوش، از آن دور، کسی میآید
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
به نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه برنگذرد
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست