سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
یک پرده در سکوت شکستم، صدا شدم
رفتم دعای ندبه بخوانم، دعا شدم
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست