ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله