سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
گر مرد رهی، میان خون باید رفت
از پای فتاده، سرنگون باید رفت
محمّدا به که مانی؟ محمّدا به چه مانی؟
«جهان و هر چه در او هست صورتاند و تو جانی»
آسمان ابریست، آیا ماه پیدا میشود؟
ماه پنهان است، آیا گاه پیدا میشود؟
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
ای ز پیدایی خود بس ناپدید
جملۀ عالم تو و کس ناپدید
به نام آن که جان را نور دین داد
خرد را در خدادانی یقین داد...
به نام آن که ملکش بیزوال است
به وصفش عقلِ صاحب نطق، لال است
چه کُند میگذرد لحظههای دور از تو
نمیکنند مگر لحظهها عبور از تو
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
دل زنده شود کز تو حیاتی طلبد
جان باز رهد کز تو نجاتی طلبد