به رگبارِ ستم بستند، در باغِ حرم «دین» را
به خون خویش آغشتند چندین مرغ آمین را
رنگ سیاه و سرخِ تو را دارند
اینروزها تمام خیابانها
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
بین غم آسمان و حسرت صحرا
ماه دمیدهست و رود غرق تماشا
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
ای چشمههای نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس