توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
داستانهایی که از شام خراب آوردهام
عالمی از صبر خود در اضطراب آوردهام
مرد آزاده حسین است که بود این هدفش
که شود کشته ولی زنده بماند شرفش
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس