خط به خط احبار در تورات، سرگردان تو
راهبان هر واژه در انجیل، بیسامان تو
پشیمانم که راه چاره بر روی شما بستم
سراپا حیرتم! از خویش میپرسم چرا بستم؟
از خودم میپرسم آیا میشود او را ببینم؟
آن غریب آشنا را میشود آیا ببینم؟
قدم قدم همهجا آمدم به دنبالت
نبودهام نفسی بیخبر از احوالت
تکبیر میگفتند سرتاسر، ذَرّات عالم همزبان با تو
گویا زمین را بال و پر دادی، نزدیکتر شد آسمان با تو
گردۀ مستضعفین شد نردبان عدهای
تنگناهای زمین شد آسمان عدهای
تو سرزمین مقدس تو باصفا بودی
تو جلوهگاه مقامات انبیا بودی
میزبان تو میشود ملکوت؟
یا ملائک در آستان تواند؟
از چشمهای تارمان اشک است جاری
ای آسمان حق داری اینگونه بباری
چه رنجها که به پیشانی تو دیده نشد
که غم برای کسی جز تو آفریده نشد
دلم امشب گدای سامرّاست
از تو غیر از تو را نخواهم خواست
تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد
شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد
تا حضور تو، دلِ خسته مسافر شده است
توشه برداشته از گریه و زائر شده است
خورشید به قدر غم تو سوزان نیست
این قصّۀ جانگداز را پایان نیست
گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
در کوچههای نگاهت، ای کاش میشد قدم زد
در شرح قرآن چشمت، آیه به آیه قلم زد
به تپش آمده با یاد تو از نو کلماتم
باز نام تو شده باعث تجدید حیاتم
همپای خطر همسفر زینب بود
همراز نماز سحر زینب بود
غمگین مباش ای همنفس که همدمی نیست
عشق علی در سینهات جرم کمی نیست