تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
بایست، کوه صلابت میان دورانها!
نترس، سرو رشید از خروش طوفانها!
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
دشتی پر از شقایق پرپر هنوز هست
فرق دو نیم گشتۀ حیدر هنوز هست
در این سیلی پیامی آشکار است
که ما را باز با این قوم کار است
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
آه ای بغض فروخورده كمی فریاد باش
حبس را بشكن، رها شو، پر بكش، آزاد باش