حسی درون توست که دلگیر و مبهم است
اینجا سکوت و ناله و فریاد درهم است
برای من دو چشم تر بگیرید
سراغ از یک دل پرپر بگیرید
سری بر شانۀ هم میگذاریم
دل خود را به غمها میسپاریم
شکسته، ارغوانی مینویسم
به یاد لالههای بیسر باغ
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
نه تنها سر، برایت بلکه از سر بهتر آوردم
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد