این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
آیینه، اشکِ کودکان؛ قرآن، علیاصغر
ای مشک! در سینه نمیگنجد دلم دیگر
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟