شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
تو را کشتند آنها که کلامت را نفهمیدند
خودت سیرابشان کردی مرامت را نفهمیدند
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
ندیدم چون محبتهای مادر
فدای شأن بیهمتای مادر