در عصر نقابهای رنگی
در دورۀ خندههای بیرنگ
پشت سر مسافر ما گریه میکند
شهری که بر رسول خدا گریه میکند
ما خواندهایم قصۀ مردان ایل را
نامآورانِ شیردلِ بیبدیل را
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
با ذكر یا كریم همه یاكریمها
خواندند با تو یا علی و یا عظیمها
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما