از کشتهاش هم بترسید، این مرد پایان ندارد
مُلکی که او دارد امروز، حتی سلیمان ندارد
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
بوی ظهور میرسد از کوچههای ما
نزدیکتر شده به اجابت دعای ما