سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟