در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
آتشفشان زخم منم، داغ دیدهام
خاکسترم، بهار به آتش کشیدهام
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود