همسنگر دردهای مردم بودی
چون سایه در آفتابشان گم بودی
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
خود را به خدا همیشه دلگرم کنیم
یعنی دلِ سنگ خویش را نرم کنیم
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
چقدر مانده به دریا، به آستان حسین
پر از طراوت عشق است آسمان حسین
ابر تیره روی ماه آسمانم را گرفت
کربلا از من عموی مهربانم را گرفت
هر کس نتواند که به ما سر بزند
در غربت آسمان ما پر بزند