هرچند عیان است ولی وقت بیان است
عشق تو گرانقدرترین عشق جهان است
سلامٌ علی آل یاسین و طاها
سلامٌ علی آل خیر البرایا
ای سرو که با تو باغها بالیدند
معصوم به معصوم تو را تا دیدند
دست در دستِ باد میریزد
به روی شانه گیسوان سپید
عطش میگفت اِشرِب... گفت حاشا
تماشا کن تماشا کن تماشا
برای خاطر طفلان نیامد
نه، ابری با لب خندان نیامد
عرق نبود که از چهرهات به زین میریخت
شرارههای دلت بود اینچنین میریخت
کی میرود آن بهار خونین از یاد
سروی که برافراشته بیرق در باد
شانههای زخمیاش را هیچكس باور نداشت
بار غربت را كسی از روی دوشش برنداشت
در شهر دلی، به شوق پرواز نبود
با حنجرهٔ باغ، همآواز نبود
شد وقت آنكه از تپش افتند كائنات
خورشید ایستاد كه «قد قامتِ الصّلاة»
گشود جانب دریا، نگاهِ شعلهورش را
همان نگاه که میسوخت از درون، جگرش را
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی
ماه عشق است ماه عشّاق است
ماه دلهای مست و مشتاق است