شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
سرت اگر چه در آن روز رفت بر سرِ نی
نخورد دشمنت اما جُوِی ز گندم ری
کیست این زن، اینکه بر بالای منبر ایستاده
در میان این همه شمشیر و خنجر ایستاده
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو