ای که چون چشمت، ستاره چشم گریانی نداشت
باغ چون تو، غنچۀ سر در گریبانی نداشت
زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
بی نور خدا جهان منّور نشود
بی عطر محمّدی معطّر نشود
غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
چشمان جهان محو تماشایت بود
ایثار چکیدهای ز تقوایت بود
چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
چون سرو همیشه راست قامت بودی
معنای شرافت و شهامت بودی
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
ای آنکه نور عشق و شرف در جبین توست
روشن، سرای دل ز چراغ یقین توست
آنکه در خطّۀ خون، جان به ره جانان داد
لبِ لعلش به جهانِ بشریّت جان داد
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
حق روز ازل کل نِعَم را به علی داد
بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد
در مأذنه گلبانگ اذان پیدا شد
آثار بهار بیخزان پیدا شد
محبوبۀ ذات پاک سرمد زهراست
جان دو جهان و جان احمد زهراست
عجب فضائل عرشی، عجب کمالی داشت
چه قدر و منزلت و جلوه جلالی داشت
تنها نه کسی تو را هماورد نبود
یک مردِ نبرد، یار و همدرد نبود
شعر از مه و مهرِ شبشکن باید گفت
از فاطمه و ابالحسن باید گفت