ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
با ظلم بجنگ، حرف مظلوم این است
راهی که حسین کرده معلوم این است
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد
با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد
از کوی تو ای قبلۀ عالم! نرویم
با دست تهی و دل پُر غم نرویم
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش