ببین که با غم و اندوه بعد رفتن تو
میان معرکه ماییم و راه روشن تو
بگو با من که در آن روز و در آنجا چه میدیدی؟
شهید من! میان تیر و ترکشها چه میدیدی؟
گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
مگر نه اینکه همان طفل غزه طفل من است
چرا سکوت کنم سینهام پر از سخن است
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش