گفتند به من که از سفر میآیی
من منتظرم، بگو اگر میآیی
توفیق اگر دلیل راهت باشد
یا پند دهندهای گواهت باشد
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
کوچههامان پر از سیاهی بود
شهر را از عزا درآوردند
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
مگذار اسیر اشک و آهت باشیم
در حسرت یک گوشه نگاهت باشیم
در بادیه، گام تا خداوند بزن
خود را به رضای دوست، پیوند بزن
از دوست اگر دوست تمنا نکنی
این پنجره را به روی خود وانکنی
حی علی الفلاح که گل کرده بعثتش
باید نماز بست نمازی به قامتش