سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای!
سرو سبزم از چه رو خونین کفن برگشتهای؟
برداشت به امیّد تو ساک سفرش را
ناگفتهترین خاطرۀ دور و برش را
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
اگرچه در شب دلتنگی من صبح آهی نیست
ولی تا کوچههای شرقی «العفو» راهی نیست
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو