قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
نگاهم در نگاه شب، طنینانداز غوغاییست
کمی آنسوتر از شبگریههایم صبح فرداییست
ببین که بیتو نماندم، نشد کناره بگیرم
نخواستم که بیفتد به کوره راه، مسیرم
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت