با علمت اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان تو را میسر گردد
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت