از فرّ مقدم شه دین، ختم اوصیا
آفاق، با بَها شد و ایّام، با صفا
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش