بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
وقتی كه شكستهدل دعا میكردی
سجادۀ سبز شكر، وا میكردی
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
معشوق علیاکبری میطلبد
گاهی بدن و گاه سری میطلبد