كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت