سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
جگر پر درد و دل پر خون و جان سرمست و ناپروا
شبم تاریک و مرکب لنگ و در سر، مایۀ سودا
امشب شب آدینه و فردا رمضان است
تن در ذَوبان آمد و جان در طیران است
یا مُغِیثَ الْمُذنِبین مُعْطِی السّؤال
یا انیسَ العارفین، یا ذوالجلال
ای از جمال روی تو تابنده آفتاب
وز آفتاب روی تو خورشید در حجاب...
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
حاجیان آمدند با تعظیم
شاکر از رحمت خدای رحیم
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت