در خیالم شد مجسم عالم شیرین تو
روزگار سادۀ تو، حجرۀ رنگین تو
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
دریای عطش، لبان پر گوهر تو
گلزخم هزار خنجر و حنجر تو
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی
زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
تا لوح فلق، نقش به نام تو گرفت
خورشید، فروغ از پیام تو گرفت