سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا