بیا سنگینیِ بارِ گناهم را نبین امشب
مقدّر کن برایم بهترینها را همین امشب
نگاهم در نگاه شب، طنینانداز غوغاییست
کمی آنسوتر از شبگریههایم صبح فرداییست
ببین که بیتو نماندم، نشد کناره بگیرم
نخواستم که بیفتد به کوره راه، مسیرم
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من