آمد سحر دوباره و حال سَهَر کجاست؟
تا بلکه آبرو دهدم، چشم تَر کجاست؟
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
یک عمر شهید بود و، دل باخته بود
بر دشمن و نفس خویشتن تاخته بود
هر غنچه به باغ سوگوار تو شدهست
هر لاله به دشت داغدار تو شدهست
تن فرزند بهر مادر آمد
اگر او رفت با پا، با سر آمد
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
از دور به من گوشۀ چشمی بفکن
نزدیک به خویش ساز و کن دور ز «من»