یک عمر شهید بود و، دل باخته بود
بر دشمن و نفس خویشتن تاخته بود
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
هر غنچه به باغ سوگوار تو شدهست
هر لاله به دشت داغدار تو شدهست
خم شدم زیرِخط عشق سرم را بوسید
دمِ پرواز پدر بال و پرم را بوسید
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
تن فرزند بهر مادر آمد
اگر او رفت با پا، با سر آمد
«معاشران گره از زلف یار وا نکنید»
حریم وحدت دل را ز هم جدا نکنید