سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت