بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
دشمن که به حنجر تو خنجر بگذاشت
خاموش، طنین نای تو میپنداشت
هر چند قدش خمیده، امّا برپاست
چندیست نیارمیده، امّا برپاست