شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
چهقدر بیتو شكستم، چهقدر واهمه كردم!
چهقدر نام تو را مثل آب، زمزمه كردم!
هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
بر نیزۀ شقاوت این فتنهزادها
گیسوی توست، سلسلهجنبان بادها
صدای بال ملائک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید؟
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را